چاپ

به مناسبت اول خرداد، روز بزرگداشت ملاصدرا، نشست علمی « فلسفه سیاسی صدرالمتألهین » سه شنبه 2 خرداد 1396 از ساعت 10 الی 13 در سالن اجتماعات مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.

در این نشست علمی کارشناسان محترم حجج اسلام و المسلمین آقایان مرتضی جوادی آملی، دکتر نجف لک زایی و دکتر بهرام دلیر به ارائه مباحث خود پرداختند 

دبیر علمی نشست را جناب حجت الاسلام والمسلمین دکتر مهدی امیدی بر عهده داشتند.


خلاصه نشست علمی« فلسفه سیاسی صدرالمتألهین به شرح ذیل می باشد:
جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای دکتر امیدی:
نسبت و ارتباط بین امر وجودی و امر اعتباری چیست؟ فلسفه و سیاست از نظر موضوع، روش و غایت چه ارتباطی با هم دارند؟
حجت الاسلام والمسلمین آقای مرتضی جوادی:
فلسفه پیرامون وجود و احکام وجود بحث می‌کند و اصلی‌ترین وجود را پروردگار عالم می‌داند. و با تبیینی که حکمت صدرایی از وجود واجب به عنوان بسیط الحقیقه مطرح می کند، هستی را منحصر در ذات واجب می داند. ایشان بعد از طرح اصل وجود واجب و بعد از اوصاف واجب، وارد افعال واجب می شود و افعال واجب را به دو دسته تکوینی و تشریعی تقسیم می کند. وجود -هم در مراتب طولی و هم عرضی- ذومراتب است. شأن خداوند در مقام فعل - چه در نظام تشریع یا تکوین- ایجاد است. و فعل، از ناحیه حق تعالی جز ایجاد نیست.
حوزه تکوین به سه نشئه­ی عقل، نفس و طبع تقسیم می شود که هر کدام احکام خاص خود را دارند.                              
ملاصدرا هستی را از یک جهت، به دو قسم تقسیم می نماید:

     هستی ها یا حقیقی­اند: همین موجودات در نظام طبیعت هستند
    یا اعتباری اند: این اعتباریات، موجود هستند اما در وعاء اعتبار؛ مثل اینکه «ذمّه»و «دین» موجود است. مالکیت، ریاست، مرئوسیت و ... موجودند. فلسفه به این امور نظام می‌بخشد و حقایق و علوم اعتباری را مورد بررسی قرار می‌دهد.

ایشان از جهتی دیگر، وجود را به دوقسم تقسیم می کند:

    وجود یا خارجی است.
    یا ذهنی: این وجود ذهنی موجود است و وجودش به اعتبار است و از اقسام عام هستی است.

از مهمترین امور اعتباری دین و شریعت است و صاحب شریعت،  خدای عالم است. خداوند در مقام فعل، گاهی به لباس تکوین و گاهی به لباس تشریع وجود می‌بخشد. سیاست الهیه جلوه‌ای از جلوه‌های شریعت است و جناب ملاصدرا شریعت را روح سیاست معرفی می‌کند. به همان میزانی که عالم تکوین موجود شده، عالم تشریع هم موجود شده است. دین هم مسبوق و هم ملحوق به تکوین است. احکام عبادی مثل:‌ حج، جهاد، صوم، زکات و... همه این معارف از حقیقت تکوینی برخوردارند و در حوزه فعل تشریعی الهی هستند و آنها اعتباری در عالم حقیقت‌اند. همانطور که وجود ذهنی ریشه‌اش در خارج است، ریشه اعتبار هم در خارج است.
حجت الاسلام والمسلمین آقای دکتر  امیدی:
سوال را به صورت دیگری از جناب حجت الاسلام والمسلمین آقای دکتر لک­زایی می پرسیم و آن اینکه: نسبت بین معرفت وجودی و اعتباری چگونه است؛ یا به عبارت دیگر: فلسفه در عالم سیاست چه فایده‌ای دارد؟
حجت الاسلام والمسلمین آقای دکتر نجف لک‌زایی:
در ابتدا باید بدانیم که آیا صدرالمتألهین فلسفه سیاسی دارد یا خیر؟ و ایشان فلسفه سیاسی را چگونه تعریف می‌کنند؟ و دغدغه ملاصدرا از بیان این مباحث، چه بوده است؟
ملاصدرا در کتاب مظاهر الاهیه – که جزو آخرین آثار اوست- در مظهر اول، رسالتی را که برای حکیم معرفی می کند همان رسالت انبیاء الهی است و ایشان می‌فرماید که قرآن برای رساندن عباد از حضیض نقص به اوج کمال نازل شده است. ایشان در ادامه می فرماید:
سوره های قرآن 6 امر را بیان می‌کنند:
سه امر اصولی:

    معرفت حق
    معرفت صراط مستقیم
    معرفت معاد

سه امر لاحقه

    معرفت مبعوثین من عندالله لدعوة الخلق.
    مبارزه با کسانی که سدّ راه حق می کنند.
    تعلیم عمارة المنازل و المراحل الی الله...،  این علم، ‌علم اخلاق است که شامل تهذیب نفس، تدبیر منزل و علم سیاست می شود.
ملاصدرا علم سیاست را در بخش لواحق می‌داند نه در بخش اصول. چون قدرت و سیاست از نظر صدرا ابزارهایی‌اند که باید زمینه انجام اعمال خیر را برای مردم فراهم کند.
نسبت این سیاست با فلسفه چیست؟
اگر در حکمت متعالیه اصالت وجود مطرح است، در سیاست متعالیه ارتقاء وجود مطرح است و امراء، موظف‌اند که زمینه‌ساز ارتقاء مردم به معرفت حق باشند.
مرحوم ملاصدرا در شواهد الربوبیه، مشهد پنجم، اشراق سوم این بحث را بیشتر توضیح داده‌اند. «أن الدنیا منزل من منازل السائرین الی الله تعالی...»
سیاست متدانی یعنی تنهای به فکر دنیاست و وظیفه دولت برای همین دنیا است و مدار اندیشۀ سیاست متدانیه، عالم طبیعت است و وارد عالم نفس و عقل نمی‌شود. در سیاست متدانی به جای خویشتن سازی، خویشتن پرستی مطرح است
اما در سیاست متعالیه، باید ارتقاء وجود پیدا کنیم؛ یعنی نفس از عالم طبع ارتقاء پیدا کند و به عالم بالا راه یابد تا لقای الهی صورت پذیرد. فلسفه در ارتقاء ‌سیاسی شهروندان نقش دارد چون هستی و مبادی و اصول را تعریف می‌کند و البته پیش فرضها را نیز مطرح می‌‌کند.
دغدغه ملاصدرا، تعالی است. یعنی حکمتی که در خدمت انسان، جامعه انسانی، سیاست و تمدن انسانی قرار بگیرد. چون دغدغه تعالی را دارد اسفار اربعه را می نویسد. پیشرفت یعنی ارتقاء‌ وجودی در تمام زمینه‌ها و تمدن اسلامی هم باید متعالی باشد یعنی لایه عقبی را هم ببیند. البته ملاصدرا نمی‌گوید که حکمت، تمام کارها را انجام می‌دهد بلکه هر علمی باید در جای خودش وظیفه‌اش را انجام دهد.
 بنابر این، فلسفه سیاسی‌ صدرالمتألهین سیاست متعالی است؛ یعنی فلسفه ای که برای ما نیل به قرب الهی را فراهم آورد. بین فلسفه و سیاست رابطه مستقیم است؛ فلسفه متدانی، سیاست متدانی را نتیجه می‌دهد و فلسفه متعالی، سیاست متعالی را نتیجه می‌دهد؛ لذا فلسفه‌های دنیوی نمی‌توانند سیاست متعالی را نتیجه دهند.
حجت الاسلام والمسلمین آقای دکتر امیدی:
همین سوال را به شیوه ای دیگر از حجت الاسلام والمسلمین آقای دکتر دلیر می پرسیم:
بعضی اشکال می‌کنند که مباحث مطرح شده در فلسفه سیاسی صدرالمتألهین، ارتباطی با مبانی فلسفی او ندارد، بلکه تنها اقتباسی از فارابی و دیگران است. آیا ارتباط عمیقی بین مباحث وجود شناسی ملاصدرا با فلسفه سیاسی صدرا وجود دارد یا خیر؟
جناب حجت الاسلام والمسلمین آقای دکتر بهرام دلیر:
فلسفه ملاصدرا نه تنها با فلسفه یونان فرق دارد بلکه با فلسفه بوعلی، شیخ اشراق و حتی با فلسفه میرداماد نیز متفاوت است. قاعده‌هایی که در فلسفه صدرا مطرح می‌شود ربطی به فلسفه یونان ندارد. صدرالمتألهین هم فیلسوف، هم فقیه، هم عارف و هم مفسّر است. لذا منابع و مبانی یونان باستان با مبانی و منابع ملاصدرا متفاوت است و حتی روش صدرالمتألهین نیز با روش فلسفه یونان متفاوت است؛ چون روش ملاصدرا بین رشته‌ای است.
ملاصدرا در مقدمه اسفار می‌فرماید:
«إن الحق اوسع من وسعی» یعنی خودش اجازه عبور از اسفار را می‌دهد و لذا نظام سیاسی متصلّب از ملاصدرا به بار نمی‌نشینند، بلکه طبق حرکت جوهری فلسفه سیاسی او هم منعطف است. مثلاً حرکت جوهری، حمل حقیقه و رقیقه و همینطور شاخصه‌هایی را که برای ریاست مطرح می‌کند اصلاً متفاوت با فلسفه یونان است. ملاصدرا بسیار تأکید بر وحی دارد. حتی از امور عامّه فلسفۀ ملاصدرا، توحید در می‌آید.
در اندیشه ملاصدرا، سیاستمدا خلیفه است و خلیفه، فعل مستخلف­عنه (که همان پروردگار است) را انجام می دهد، خلیفه، گفتار مستخلف عنه را می‌گوید. انسان سیاسی در اندیشه صدرا به جایی می‌رسد که: «و بی‌سمع و بی یبصر و بی یمشی» می‌شود. چون سیاستمدار باید به این مراحل بالا برسد تا بتواند مردم را به ارتقاء برساند. حکمت متعالیه متأثر از عرفان است البته عرفان در متن جامعه، نه عرفان منزوی.
آیا دغدغه‌ای که ملاصدرا برای انسان دارد همانند اندیشه‌هایی است که امثال هابز، روسو و جان لاک در مورد انسان دارند؟ هدف ماکیاولی اینست که انسان را به قدرت برساند اما ملاصدرا قدرت را ابزار عبودیت می‌داند و هدفش اینست که انسان را به خدا برساند. در فلسفه سیاسی صدرالمتألهین، تعامل سیاست با شریعت مطرح است ولذا متفاوت با فلسفه بوعلی و امثال اوست.
در ادامه نشست مباحث و سوالات دیگری نیز مطرح شد.